11/19/2006

داستان ناصرالدین شاه

سلام دوستان خب اندفعه میخوام براتون یک داستان بگم داستان از این قراره که ناصرالدین شاه به سه تا از دوستاش گفت که آره شما هر آرزویی داشته باشید من براتون براورده میکنم هرچی بخوایید میدم بهتون. یکیشون که گفت آره من پول و ثروت میخوام بهش داد دومی گفت که که من یه شهر رو میخوام از این کس شعرخا دیگه میخواست اونجارو اداره کنه به اونم یه گوشه از شهر رو داد وبه سومی گفت تو چی میخوایی سومی گفت چیزه نمیشه اگه بگو تو سره منو میزنی ناصر هم جو گرفتتش گفت نه هرچیزی بخوایی میدم قول میدم باهات کاری نداشته باشم اونم گفت من زنت رو میخوام ناصرالدین شاه هم موند بعد گفت صبر کن بعد دستور داد چندتا تخم مرغ آب پز هر کدوم یه رنگ بود اووردند به سومی گفت بخور اونم خور گفت حالا آبی رو بخور اونم خور گفت حالا قرمز رو و زرد و ... رو همرو کوفت کرد سومی بعد ناصر بهش گفت مزه هاش باهم فرق میکرد گفت نه بعد ناصر بهش گفت خب کسخل زنه من یا تو هم یه مزه هست منتها رنگشون فرق داره با هم همش یه مزست.
امیدوارم این داستان آموزنده براتون مفید بوده باشه اونهایی که ادعا میکنند مخ فلانی رو زدند فلانی آخرشه واله اینها هم همش یه مزست اونی که خوشگله داره یه دختره کور و شل هم داره...

11/17/2006

سلام

سلام خدمت بروبچز بالاخره باز ما اومدیم بله درسته اینبار هم خوابزده فیلتر شد تو این اولین پست اینجا خواستم یکم از خودم بگم که چند سال پیش یه بلاگ راه انداختیم با اسم اوشگول که تو مدتی قبل فیلتر شد بعد هیچی اساس کشی کردیم رفتیم اینجا نمیدونم چرا اینجا هم فیلتر کردند بعد با دوست عزیزم شایان مشورت کردم گفتیم دات کام بشیم که با اسم خوابزده دات کام شدیم ولی بی پدرا اینم فیلتر کردند بعد از چند هفته هم اینجارو باز کردم که میخوام از این به بعد اینجا بنویسم.
این اینترنت ما هم شده فیلترنت واله.
زین پس بجای واژه نامانوس اینترنت میگوییم: فیلترنت